باران خورشید

مرداب به رود گفت:چه کردی که زلالی....؟ جواب داد گذشتم

باران خورشید

مرداب به رود گفت:چه کردی که زلالی....؟ جواب داد گذشتم

.. کیف معلم نگون بخت ....

اگه یه روز کیف آقا معلم یا خانم معلمتون توی کلاس جا بمونه، چکارش میکنی؟
.
.
.
.
.
.
.

برای خودشیرینی هم که شده دنبال معلمت میدوی و کیفشو بهش میدی؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
توی کیفش دنبال سوالات امتحان فردا میگردی؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
یه بیست کله گنده برای خودت، توی دفتر نمرات ثبت میکنی؟
.
.
.
.
.

.
یا مثل این بچه ها
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

.... شیخ و مریدان ....

 مریدی ترسان نزد شیخ برفت و عرض بکرد : یا شیخ خوابی دیدم بس عجیب ، خواب دیدم گدای سر چهار راه از من کمک قبول نکردی و بگفت که تو تحریمی. 
شیخ فرمود : کمی دیر خواب دیدی. گامبیا و زامبیا و سنگال نیز ایران تحریم بکرده اند. 
 
 
حیرانم ازاین عجایب تودرتو***دگران را برق بگیرد ما را جرقه ی پتو! 
 
 
و مریدان همی گریستند. 
 
 
 
= = = = = = = = = = = = = = = = =
 
 
روزی شیخ به گشت و گذار در نت همی پرداخت و لکن سرعت اینترنت ایران به سرعت الاغ پیر لنگ لوکی می مانست که کُره ای در شکم دارد و باری بر کول !
پس هیچ سایتی نبود مگر آن که تا لود شدنش شیخ چهار رکعت نماز همی گذاردی.
نوبت به لغت نامه دهخدا برسید . شیخ به انگشت تدبیر اینتر بزد و …
 
 
بالا آمد آن صفحه ی نحس شوم *** دق دهنده ی مردم مرز و بوم
 
 
پس شگفتی مریدان را درگرفت. شیخ را پرسیدند : یا شیخ این لغت نامه ای بود. این دیگر چرا ؟
شیخ بگریست …
 
 
که چنینش کرد پیلتر و مسدود *** گناه دهخدای ادیب دیگر چه بود ؟
 
 
و مریدان آنقدر بگریستند و نعره کشیدند تا تسمه موتورشان بسوخت.
 
 
 
= = = = = = = = = = = = = = = = =
 
 
 
مریدی بر سر زنان نزد شیخ برفت رقعه ای به شیخ داد و عرض کرد یا شیخ قبض گازتان آمد.
فغان و ناله از مریدان برخاست.
شیخ گریان فرمود : کاش قبض روح می شدیم و قبض گاز نمی شدیم ، حال آن کلنگ بده ببینم.
مرید عرض کرد : یا شیخ این کلنگ نیست قبض است.
فرمود : هرچه که هست خانه مان را ویران بکرده.
پس نیک در قبض نگریست که صفرهایش از قبض برون زده بود.
فرمود : به گمانم هیزم نیز گران گشته. بگردید و تپاله جمع کنید که گر آن هم گران شود بی گمان بیچاره ایم.
 
 
خوشا تپاله و وفور بی مثالش *** نه به این گاز و بهای بی زوالش
 
 
و مریدان خون بگریستند .
 

راز شمع . . . .

تا حالا دقت کردید که توی مراسم عرفانی و روحانی و جاهای مقدس چرا شمع روشن
میکنن؟
تا حالا به این فکر کردید که چرا روی کیک تولد شمع میذارن و لحظه فوت کردن شمع
میگن آرزو کن؟
به نظرتون این کار بی دلیل انجام میشه؟
راز شمع چیه؟
جواب این سوال ها رو اگه بخوایم پیدا کنیم به یه نکته اول باید اشاره کنیم
عالم خلقت اگه تجزیه بشه به چهار عنصر میر سیم:آب...آتش...باد...خاک.. در دل این چهار عنصر شعور الهی وجود داره
اگه موقع دعا کردن جایی باشیم که این چهار عنصر وجود داشته باشن استجابت دعا
به شدت اتفاق میفته
شمعی که می سوزه این چهار عنصر رو با هم داره
موم شمع:خاک
شعله شمع:آتش
دود شعله:باد
موم ذوب شده:آب
وقتی موقع دعا کردن به شمع در حال سوختن نگاه میکنی به شعور الهی متصل تر میشی
و درحالت آلفای ذهنی قرار می گیری...حالتی که در اون به شعور الهی و خدای
درونت وصل میشی
و دعا به راحتی به عالم بالا میره و به استجابت میرسه اگه با قوانین خیر
هماهنگ باشه
راز شمع اینه
برای همین در محراب ها و مکان های مقدس برای دعا کردن شمع روشن میکنن و روی
کیک تولد شمع میذارن و لحظه فوت کردنش میگن آرزو کن

پیری . . . . . .

چند دوست قدیمی که همگی ٤٠ سال سن داشتند می‌خواستند شام را با همدیگر صرف کنند و پس از بررسی رستوران‌های مختلف سرانجام باهم توافق کردند که به رستوران چشم‌انداز بروند زیرا خدمتکاران خوشگلی دارد.


١٠ سال بعد که همگی ٥٠ ساله شده بودند دوباره تصمیم گرفتند که شام را با همدیگر صرف کنند. و پس از بررسی رستوران‌های مختلف، سرانجام توافق کردند که به رستوران چشم‌انداز بروند زیرا غذای خیلی خوبی دارد.


 ١٠ سال بعد در سن ٦٠ سالگی، دوباره تصمیم به صرف شام با همدیگر گرفتند و سرانجام توافق کردند که به رستوران چشم‌انداز بروند زیرا محیط آرام و بی‌ سر و صدایی دارد.


١٠ سال بعد در سن ٧٠ سالگی، دوباره تصمیم گرفتند که شام را با هم بخورند و سرانجام پس از بررسی رستوران‌های مختلف تصمیم گرفتند که به رستوران چشم‌انداز بروند زیرا هم آسانسور دارد و هم راه مخصوص برای حرکت صندلی چرخدار.


و بالاخره ١٠ سال بعد که همگی ٨٠ ساله شده بودند یکبار دیگر تصمیم گرفتند که شام را با همدیگر صرف کنند و پس از بررسی رستوران‌های مختلف سرانجام توافق کردند که به رستوران چشم‌انداز بروند زیرا تا به حال آنجا نرفته‌اند.

...... بسیار مهم ......

یک خانواده معروف در شهری در نزدیکی دریاچه میشیگان امریکا پسر 25 ساله خود را در حادثه آتش سوزی منزل در چهارم ژوئن امسال از دست داد.
این پسر که دو هفته قبل از حادثه از دانشگاه Wisconsin-Madison فارغ التحصیل شده بود ، برای دیدن خانواده اش به خانه می آید. بعد از صرف ناهار با پدر به اتاقش می رود تا قبل از آمدن مادرش به خانه و دیدن او، کمی استراحت کند. اما مدتی بعد همسایه ها با دیدن آتش به 911 زنگ می زنند. متاسفانه پسر خانواده در این حادثه جان خود را از دست می دهد .
وقتی پلیس علت حادثه را جستجو می کند متوجه می شود که او از laptop در تخت موقع استراحت استفاده می کرده است.
استفاده از لپ تاپ در تخت بدلیل اینکه فن دستگاه بسیار گرم می شود و قابلیت خنک کردن سیستم را نخواهد داشت گاز مونواکسید کربن تولید می کند که کشنده و بی بو است و موجب خفگی می شود. همچنین دستگاه آتش می گیرد و خانه می سوزد.
تحقیقات نشان داد این پسر ابتدا از خفگی فوت نموده و سپس آتش سوزی رخ داده است.
لطفا مراقب باشید و هیچگاه در تخت و جایی که پتو و ملافه یا شرایطی مشابه وجود دارند که موجب گرم شدن لپ تاپ می شود، از این دستگاه استفاده نکنید.
حتی روی پای خود نیز نگذارید.
لطفا این مطلب را برای همه بفرستید -حتی اگر تکراری باشد

معنی واژه ها .......

عذرخواهی : در ایران دمده شده و بجای آن از توجیه استفاده می‌شود.

بیمه‌ عمر : قراردادی که شما را در تمام عمر فقیر نگه داشته تا شما پولدار مرده و مراسم کفن و دفنتان آبرومندانه برگزار شود.

شناسنامه یا کارت ملی : دفترچه و کارتی که یکی بدون دیگری فاقد ارزش بوده و حتما جفتش لازم است.

سریال : فیلمی‌ست چند قسمتی، که روش مصرف مواد مخدر و آخرین شیوه‌های دزدی را به شما آموزش می‌دهد.

تلفن همراه : وسیله‌ای سه‌کاره جهت کلاس گذاشتن، آهنگ گوش کردن و نهایتا‍ عکس گرفتن است.

ایرانسل : خط تلفنی است جهت مزاحمت و سر به سر گذاشتن دوست و آشنا.

گرانی : کلمه‌یی است زاده‌ی توهم غربیان که در ایران تاکنون مشاهده نشده است!

آثار باستانی : خرابه‌هایی که هرچه زودتر باید نابود شوند چون خیلی جا گرفته‌اند.

خودپرداز : دستگاهی‌ست که همیشه‌ی خدا باید برای رسیدن به آن در صف ایستاد و اگر صفی در کار نباشد 99.99 درصد خراب است.

اداره : محلی که شما بعد از تنش‌ها و جدل‌های منزل در آنجا استراحت می‌کنید.

مجرم : فردی که هیچ فرقی با سایر افراد ندارد و تنها تفاوتش در این است که توانسته‌اند او را دستگیر کنند.

تورم : عددی بی‌خود و چرت بوده که همچنان در ایران یک رقمی است!

گارانتی : یک اسم زیبا و خوش تلفظ است ولی در عمل مکافاتی بیش نیست.

تحقیق : کپی-پیست کردن مقالات اینترنتی.

مترو : سونای بخار متحرک!

شب امتحان : حکم بین دو نیمه در فوتبال ایران در زمان مربی‌گری مایلی‌کهن را دارد و فقط باید توکل کرد به خدا و دعا خواند..

بزرگراه : نوعی پیست رالی به همراه یادگیری آپ تو دیت‌ترین فحش‌های باناموسی و بدون آن!

رئیس : فردی که وقتی شما دیر به سر کار می‌روید خیلی زود می‌آید و زمانی که شما زود به اداره می‌روید یا دیر می‌آید و یا مرخصی است.

شهرداری : گرفتن رشوه، داشتن صدها پروژه‌های نیمه‌تمام و نصب تابلوهای روزشماری جهت افتتاح.

از پذیرفتن خانم‌های بد حجاب معذوریم : تابلویی که در همه‌جا نصب شده، جهت کرکر خنده و عوض کردن روحیه‌ی مردم.

سطل آشغال : وسیله‌یی‌ست موجود در خیابان‌ها جهت ریختن زباله در اطراف آنها.

مدرک تحصیلی : کاغذی مستطیل شکل، در ابعاد مختلف که بسته به مقطع، قیمتش فرق می‌کند و بدون پارتی در هیچ کجا به درد نمیخورد "مگر هنگام ا ز د و ا ج"

حراج : اصطلاحی‌ست که در آن به قیمت اصلی کالا درصدی اضافه کرده و با ماژیک قرمز روی آن خط زده و قیمت اصلی کالا را در زیرش درج می‌کنند

پیغام گیر تلفن شعرای نامدار قدیمی . . . .

تا حالا فکر کردید اگه زمان شاعرای قدیمی تلفن و پیغام گیر وجود داشت،شاعرا واسه پیغام گیرشون چه متنی رو میذاشتن:


پیغام گیر حافظ :رفته ام بیرون من از کاشانه ی خود غم مخور!تا مگر بینم رخ جانانه ی خود غم مخور!بشنوی پاسخ ز حافظ گر که بگذاری پیام زآن زمان کو باز گردم خانه ی خود غم مخور


پیغام گیر سعدی:از آوای دل انگیز تو مستم نباشم خانه و شرمنده هستم به پیغام تو خواهم گفت پاسخ فلک را گر فرصتی دادی به دستم


پیغام گیرفردوسی :نمی باشم امروز اندر سرای که رسم ادب را بیارم به جای به پیغامت ای دوست گویم جواب چو فردا بر آید بلند آفتاب


پیغام گیر خیام:این چرخ فلک عمر مرا داد به باد ممنون توام که کرده ای از من یادرفتم سر کوچه منزل کوزه فروش آیم چو به خانه پاسخت خواهم داد


پیغام گیر منوچهری :از شرم به رنگ باده باشد رویم در خانه نباشم که

سلامی گویم بگذاری اگر پیغام پاسخ دهمت زان پیش که همچو برف گردد رویم


پیغام گیر مولانا :بهر سماع از خانه ام رفتم برون.. رقصان شوم!شوری برانگیزم به پا.. خندان شوم شادان شوم !برگوبه من پیغام خود..هم نمره وهم نام خود فردا تو را پاسخ دهم..جان تو را قربان شوم


پیغام گیر باباطاهر:تلیفون کرده ای جانم فدایت!الهی مو به قوربون صدایت!چو از صحرا

بیایم نازنینم فرستم پاسخی از دل برایت

ماهی قرمز . . . . .

 با سلام
دوستان عزیز: نوروز یادگار نیاکان ماست نگذاریم سودجویان سفره های شاد ما را به یک تراژدی غمناک تبدیل نمایند . فقط  2 دقیقه این متن را بخوانید و اگر فرهنگ ایرانی (که فعلا غیر از فرهنگی سیاه چیزی نمی بینیم) را دوست دارید آنرا به دوستان نیز نشان بدهید.
 
ماهی قرمز نخریم.
 
تجارت ماهى هاى قرمز مدت ها است که در یک دوره زمانى ۱۵ اسفند تا ۱۵ فروردین شکل گرفته است. تجارتى که محصول آن هیچ ریشه اى در تاریخ باستانى عید نوروز ایرانى ندارد. ۸۰ سال پیش به همراه ورود چاى به ایران ماهى قرمز نیز که سمبل عید چینى است به سفره هاى هفت سین مراسم عید نوروز ما وارد شد غافل از اینکه در عید چینى ماهى قرمز را رها مى کنند تا زندگى جریان یابد و ما ماهى قرمز را اسیر تنگ هاى بلورین مى کنیم تا همزمان با رشد سبزه هاى سفره هایمان و بارورى زمین هر روز او را به مرگ نزدیک و نزدیک تر کنیم.دکتر نیکنام نماینده مجلس هفتم که زرتشتى است درباره ماهى قرمز سفره هفت سین مى گوید: در هیچ کدام از مراسم سنتى مان در مورد نوروز ماهى قرمز جایگاهى ندارد. در سفره عید انار به نشانه بارورى و عشق و یا سیب سرخ درون ظرف آب مقدس رها مى شود تا عشق و بارورى همچنان پاینده بماند. نیکنام مى گوید: اگر ایرانى ها مى دانستند که ماهى قرمز هیچ ریشه تاریخى در سفره هفت سین ندارد به جاى پرداخت پول براى خرید و قتل ماهى هاى قرمز به بهانه عید، سیب قرمز یا انار را در آب رها مى کردند که ریشه در تاریخ این دیار دارد.ماهى هاى قرمز که براى ایام عید پرورش پیدا مى کنند در حوضچه ها و استخرهاى غیراستاندارد و آب هاى آلوده رشد پیدا کرده و به علت همین آب هاى آلوده مى توانند عامل انتقال بیمارى سل جلدى باشند.ماهى هاى سرخ و کوچک در مسیر رسیدن به میدان مادر (محل توزیع ماهى هاى قرمز) به علت حمل نادرست نخستین سکته قلبى را تجربه مى کنند، دومین سکته حین پرتاب و تقسیم بندى از منبع اصلى به سطل هاى آب تجربه مى شود و سومین سکته زمانى است که شما با ذوق و خنده نخستین تلنگر را به تنگ آب مى زنید. صدا موج برمى دارد و هجوم مى برد تا قلب کوچک ماهى براى همیشه بایستد. ماهى به پهلو مى شود، روى آب مى آید و مرگ را میان سفره مقدس هفت سین که همه عناصرش ریشه در تولد و بارورى دارد به تصویر مى کشد.ماهى قرمز ایرانى نیست. سفره هفت سین ایران باستان از هزاران سال پیش تاکنون هرگز هیچ عنصرى را در دل خود نداشته که بخواهد شاهد مرگ باشد.هر سال ایام عید ۵ میلیون قطعه ماهى مى میرند. ۵ میلیون قطعه ماهى قرمز به خاطر لحظه شاد بودن ما، به خاطر رنگ و لعاب سفره هفت سین، به خاطر هیچ. عجیب نیست اگر بخواهیم که هر خانوار ایرانى تصمیم بگیرد امسال از خیر خرید ماهى قرمز بگذرد.
عجیب نیست اگر بدانیم در صورتى که ایرانى ها از خرید ماهى قرمز منصرف شوند این تجارت سیاه روزى پایان خواهد یافت. عجیب نیست اگر باور کنیم سیب سرخ یا انار همان سرخى سفره هفت سین ایرانى است که ریشه در تاریخ چند هزار ساله سنت ما دارد. عجیب نیست اگر تابلوى معروف هفت سین کمال الملک را در کاخ گلستان به تماشا بنشینیم و ببینیم که او نیز ماهى قرمز را میان سفره هفت سین اش طراحى و نقاشى نکرد.عجیب تر نیست اگر از کودکانمان بخواهیم اولین نجات دهنده ماهى هاى قرمز باشند و به جاى پرداخت پول براى دعوت ماهى ها به مرگ، تصویر آن را نقاشى کنند.سفره هفت سین ایرانى ماهى قرمز ندارد. به لحظه هایى فکر کنید که ماهى قرمزتان به پهلو روى آب تنگ سفره هفت سین نورزى تان مى میرد. اکنون که این سنت بدون هیچ بهانه اى وارد فرهنگ ما شده است، سنت شکنى کنیم و دوباره به فرهنگ واقعى و قدیمى سفره هفت سین برگردیم.ماهى قرمز چند؟ سه تا ۵۰۰ تومان، شاید هم سه تا ۱۰۰۰ تومان. مهم نیست. شما امسال براى قربانى کردن ماهى هاى قرمز هیچ پولى پرداخت نخواهید کرد و به جاى آن سیبى خواهید داشت که مرگ ندارد. امتحان کنید. امتحان شما نجات ۵ میلیون قطعه ماهى قرمز است.
 
عید و یک قتل و عام عمومی ....
((به جای ماهی ، سیب درون تنگ بگذارید)) این حرف را کسانی می زنند که مخالف مرگ بیش از ۷ میلیون ماهی قرمزی هستند که قرار است در آخرین روزهای اسفند ماه 1390 امسال به مسلخ نوروزی شان بروند؛ ماهی هایی که تنها برای چند روز قرار است نقشی کوتاه بر سرنوشت هفت سین ایرانی بازی کنند و بعد ... دیگر هیچ!
 
پیروز وسربلند باشید

کوچه . . . . . . . .

اگه می خوای فراموشم کنی تو بذار دوباره من ببینمت

واسه ی آخرین بار توی آغوش بذار بگیرمت

اگه هنوزم می شنوی تو این صدا رو

بیا بر گرد و ببین این قلب ما رو

که دیگه غبار غم رو دل نشسته

بیا پاک کن این همه گرد و غبارو

کوچه بی تو بی عبوره کوچه چه سوتو کوره

کوچه بی تو بی عبوره این کوچه چه سوتو کوره

یادته گفتی چقدر غمگین می خونی تو بزن شاد بزن تو هم میتونی

حالا این جا غمو با شادی میخونم تا بگم بی تو من نه شاد نمیمونم

کوچه بی تو بی عبوره کوچه چه سوتو کوره

کوچه بی تو بی عبوره این کوچه چه سوتو کوره

زخم دوست . . . . .

در عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و مردند ..... 

می گویند خارپشتها وخامت اوضاع رادریافتند و تصمیم گرفتند دورهم جمع شوند و بدین ترتیب همدیگررا حفظ کنند… وقتی نزدیکتر به هم بودند گرمتر میشدند ولی خارهایشان یکدیگررا زخمی میکرد در عین حال می دانستند که وقتی ازهم دور شوند ‫از سرما یخ زده و میمردند… ازاینرو مجبور بودند یا خارهای دوستان را تحمل کنند، یا نسلشان منقرض شود. پس دریافتند که بهتر است گردهم آیند و آموختند که : بهتر است با زخم های کوچکی که همزیستی با کسان بسیار نزدیک بوجود می آورد زندگی کنند ، چون گرمای وجود دیگری مهمتراست… و این چنین بود که توانستند زنده بمانند…
بهترین رابطه این نیست که اشخاص بی عیب و نقص را گردهم می آورد بلکه آن است که هر فرد بیاموزد با معایب دیگران کنارآید و خوبیهای آنان را تحسین نماید…
 
بدبختی این حسن را دارد که دوستان حقیقی را به ما می شناساند… بالزاک